لزوم رعايت مباني كلامي در ترجمه قرآن مجيد

پدیدآوریعقوب جعفری

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1957 بازدید
لزوم رعايت مباني كلامي در ترجمه قرآن مجيد

يعقوب جعفري
ترجمه آيات قرآن مجيد و برگردان آن به زبان هاي ديگر كاري بس دشوار است و دانشي گسترده و حوصله اي بسيار و تسلطي فراوان به زبان عربي و زبان ترجمه را طلب مي كند و كمتر كسي مي تواند اين ويژگي ها را در خود جمع كند و مرد اين ميدان باشد. از اين رو مي بينيم هر ترجمه اي به هر زباني منتشر مي شود با وجود دقت و تعمقي كه مترجم مدعي آن است، باز كاستي ها و اشتباهات فراواني در آن ديده مي شود و به همين جهت مي توان اين پرسش را مطرح كرد كه آيا به راستي ترجمه دقيق قرآن دور از دسترس بشر است؟
البته هر زباني ظرافت ها و ريزه كاري ها و كنايه ها و تمثيل ها و تعبيرهاي خاصي دارد كه ترجمه دقيق آنها به زبان ديگر مشكل مي نمايد. ولي دشواري هاي ترجمه قرآن فراتر از اين موضوع است؛ زيرا در ترجمه قرآن علاوه بر ظرافت هاي خاص زبان عربي، مفاهيم بلند آيات قرآني كه در قالب الفاظي بسيار فصيح آمده است، نيز بايد مورد توجه قرار گيرد.
يكي از دشواري هاي موجود در ترجمه قرآن، اشتمال آن بر يك سلسله مسائل و موضوعات اعتقادي است كه به صورت كلي مطرح شده و بعضي از آنها مسلما از آيات متشابه قرآن است. چيزي كه مسأله را مشكل كرده، وجود آراء و عقايد مختلف و ناهمگون در ميان ارباب ملل و نحل و صاحبان نحله ها و فرقه هاي كلامي و اعتقادي است كه متأسفانه مسلمانان به آن گرفتار شده اند و مي بينيم كه هر گروهي، از آيات اعتقادي قرآني به گونه اي برداشت مي كند كه با انديشه هاي پيش ساخته خود مناسب بداند و متأسفانه به جاي اين كه انديشه خود را در گرو آيات قرآني قرار بدهد آيات قرآني را زنداني افكار خود مي سازد. اين چيزي است كه با مراجعه گذرا به تفاسيري كه از سوي صاحبان آراء كلامي نوشته شده، مانند زمخشري و بيضاوي و فخررازي، مشاهده مي كنيم و در جاي جاي آن حضور افكار پيش ساخته مؤلف را مي بينيم. شايد اين يك حكمت الهي است كه آيات قرآني به گونه اي است كه هر گروهي بتواند خود را با آن تطبيق دهد و اين يكي از دلايل عدم تحريف قرآن و رمز جاودانگي آن است.
به خاطر همين ويژگي كه آيات قرآني دارد، حضرت علي عليه السلام در جريان محاجّه با خوارج، به ابن عباس دستور داد كه با آنها با قرآن احتجاج نكند، و فرمود: فان القرآن حمّال ذو وجوه تقول ويقولون يعني در قرآن احتمال معاني مختلفي داده مي شود و وجوه گوناگوني دارد.1
در ترجمه اين گونه آيات چه بايد كرد؟ آيا آنها را به همان حالت كلي بايد ترجمه كرد كه هر كسي، هر گونه خواست از آن برداشت كند؟ يا بايد مباني و اصول كلامي رعايت شود؟ واضح است كه يك مسلمان نمي تواند و نبايد از اعتقادات پذيرفته شده در مذهب خود دست بردارد و درباره آن بي تفاوت باشد. او بايد قرآن را مطابق با اصول مسلّم مذهب خود ترجمه كند؛ زيرا اگر چنين نكند خواننده ترجمه گمراه مي شود و اي بسا گرفتار اعتقادات باطلي بشود.
اگر از همان آغاز، اختلافات فكري و عقيدتي ميان مسلمانان به وجود نيامده بود و اين مكتب هاي كلامي تأسيس نشده بود و قرون بعدي اسلامي هم مانند عصر پيامبر خالي از هر گونه اختلافات مذهبي و عقيدتي بود، مناسب اين بود كه در ترجمه اين گونه آيات، همان حالت كلي حفظ شود و بد آموزي نداشت، ولي چه بايد كرد كه ما در مقابل يك عمل انجام شده قرار گرفته ايم و امكان ندارد كه خود را از آن دور كنيم. و اگر اصول و مباني پذيرفته شده و مسلّم خود را در ترجمه قرآن رعايت نكنيم خواننده را آزاد گذاشته ايم كه اعتقادات باطل و غير قابل قبولي داشته باشد.
بنا بر اين به حكم آن كه ايران يك كشور شيعي مذهب است، هر ترجمه اي كه در ايران منتشر مي شود، مي بايد مباني كلامي شيعه را رعايت كند و ترجمه اي كه در آن اصول مسلّم شيعه رعايت نشده باشد قابل قبول نيست.
در اين جا ما نمونه هايي از اين گونه آيات قرآني را مي آوريم و مختصري درباره آنها توضيح مي دهيم. البته در اين بحث، ترجمه خاصي مورد نظر ما نيست بلكه فقط مسائل را به صورت كلي مطرح مي كنيم.

عصمت پيامبران

همه مسلمانان بر لزوم عصمت پيامبران تأكيد دارند و مسأله در كليت آن مورد اتفاق دانشمندان فِرَق اسلامي است و تنها در بعضي از جزئيات اختلاف شده است كه در كتب كلامي آمده است و متكلمان مسأله را با ادله گوناگوني اثبات كرده اند.2
با وجود اين، عباراتي در آيات قرآني آمده است كه ظاهر آنها با عصمت انبيا سازگار نيست و چنين به نظر مي رسد كه به پيامبران نسبت گناه داده شده است. دانشمندان اسلامي در توجيه و تأويل اين گونه آيات راه حل هاي گوناگوني ارائه كرده اند و بحث هاي مفصلي دارند، حتي بعضي از آنها كتاب هاي مستقلي در اين باره نوشته اند كه در اين جا از دو كتاب ياد مي كنيم.

1. تنزيه الانبياء :

كه به وسيله متكلم شيعي معروف سيد مرتضي علم الهدي نوشته شده است.

2. عصمة الانبياء :

كه به وسيله فخر رازي از متكلمان اهل سنت تأليف شده است.
متكلمان به طور مفصل موارد متعددي از آيات قرآني را كه به ظاهر با عصمت انبيا منافات دارد مورد بحث قرار داده اند و به خصوص درباره خوردن آدم از «شجره منهيه» و قضاياي مختلف انبيا سخن گفته اند. مثلاً نظّام و پيروان او گفته اند كه گناهان منسوب به انبيا از روي سهو و غفلت بوده و با عصمت منافاتي ندارد.3 و اشاعره معتقدند كه اين نوع گناهان يا مربوط به قبل از بعثت است و يا از قبيل ترك اولي است و يا گناهان صغيره است.4 اما طبق مبناي شيعه هيچ كدام از اين توجيهات قابل قبول نيست. زيرا به عقيده شيعه وقوع معصيت از انبيا چه بعد از بعثت و چه پيش از آن و چه از روي عمد و چه از روي سهو، چه كبيره و چه صغيره، ممتنع است.5
حال مي گوييم مترجم قرآن مي بايد در ترجمه چنين آياتي هوشيار باشد و آنها را طوري ترجمه كند كه با مقام عصمت پيامبران مغايرت نداشته باشد؛ حداقل ميان پرانتز مسأله را توضيح بدهد. اكنون چند نمونه از اين آيات:
وعصي آدم ربه فغوي(طه / 121).
لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين(انبياء / 87).
ليغفر لك اللّه ماتقدم من ذنبك وما تأخر(فتح / 2).

تعريف ايمان

در تعريف ايمان ميان فِرَق اسلامي اختلافاتي وجود دارد. از نظر مرجئه ايمان تنها اعتقاد قلبي و يا حتي تنها شناخت خداست. در نظر آنها عمل تأثيري در ايمان ندارد.6 از نظر خوارج ايمان دو جزء دارد: اعتقاد قلبي و عمل كردن به احكام. به عقيده آنها كسي كه واجبي را ترك مي كند و يا حرامي را مرتكب مي شود كافر است و نمي توان به او مؤمن گفت، هر چند كه در دل اعتقاد به خدا و شريعت داشته باشد.7 البته حشويه و اهل حديث هم عمل را جزء ايمان مي دانند ولي مرتكب كبيره را كافر نمي گويند. از نظر معتزله كسي كه مرتكب گناه كبيره مي شود نه كافر است نه مؤمن بلكه حد وسط ميان اين دوست (منزلة بين المنزلتين).8 در مقابل اينها شيعه و اشاعره از اهل سنت معتقدند كه ايمان فقط اعتقاد قلبي است و عمل جزء ايمان نيست ولي شرط نجات انسان است. بنا بر اين ضمن اين كه عمل لازم است و اگر نباشد شخص معذب خواهد بود، مرتكب گناه كبيره كافر نيست بلكه فاسق است.9
البته بحث در اين مقوله فرصت ديگري را طلب مي كند و در اين جا فقط اشاره كرديم تا مقدمه اي بر اين بحث باشد كه در قرآن آياتي هست كه بر حسب ظاهرِ آنها مرتكب گناه كبيره گاه به كفر منسوب مي گردد كه با مذاق خوارج جور در مي آيد، و نيز آيات ديگري هست كه جايگاه ايمان را قلب مي داند كه گروه مرجئه به آنها استدلال مي كنند. مترجم بايد در ترجمه اين گونه آيات متوجه عقيده قابل قبول باشد و در ترجمه، آن را در نظر بگيرد.
به عنوان نمونه به اين آيه توجه كنيد:
وللّه علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً ومن كفر فان اللّه غني عن العالمين (آل عمران / 97).
در اين آيه از تارك حج به عنوان كافر ياد شده است. اگر كلمه «كفر» را در اين جا به معناي كفر اصطلاحي بگيريم مطابق با قول خوارج مي شود، و لذا يا بايد معناي لغوي كفر را در نظر بگيريم و آن را به ترك حج معني كنيم و يا كفر را به كفر به تشريع حج معني كنيم كه مساوي با انكار نبوت است.10

جبر و تفويض و خلق اعمال

آيا بندگان در انجام اعمال خود مجبورند و هر چه انجام مي دهند در واقع خدا آن را خواسته است و فعل خداست و به اصطلاح، اعمال را خدا خلق مي كند و يا انسان يك فاعل مختار است و هر چه انجام مي دهد منتسب به اوست؟ اين موضوع معركه آراء است و بحث هاي مفصلي در علم كلام دارد. اهل سنت و اشاعره و اهل حديث معتقد به جبر هستند و مي گويند تمام كارهايي كه از انسان سر مي زند، حتي گناهان، مربوط به خداست و بنده اختياري از خود ندارد. البته ابوالحسن اشعري بنيان گذار مكتب اشاعره براي كاستن از استبعاد اين عقيده قائل به كسب شده است11 كه در كتب كلامي به طور تفصيل مورد بحث قرار گرفته است. در مقابل اين گروه، شيعه و معتزله جبر را قبول ندارند و افعال عباد را منتسب به خود آنها مي دانند. البته ميان شيعه و معتزله هم تفاوت هايي وجود دارد كه يكي از آنها مسأله (بل امر بين الامرين) است.
با توجه به اين مقدمه كوتاه، مي گوييم: در قرآن آياتي وجود دارد كه در آنها تمام افعال بندگان و حتي گمراهي آنها هم به خدا نسبت داده شده است، مانند اين آيات:
ان هي الاّ فتنتك تضل بها من تشاء وتهدي من تشاء(اعراف / 155).
فيضل اللّه من يشاء ويهدي من يشاء وهو العزيز الحكيم(ابراهيم / 4).
در اين آيات و آيات مشابه آنها هدايت و گمراهي مردم مستقيما به خداوند نسبت داده شده است.
طبق مباني كلامي شيعه نمي توان اين گونه آيات را مطابق با ظاهر آن معني كرد؛ زيرا اگر چنين باشد كافران و گمراهان تقصيري نخواهند داشت، بلكه بايد ديد كه منظور از (من تشاء) و (من يشاء) در اين آيات چيست؟ بايد گفت درست است كه خداوند گمراه مي كند، ولي به قرينه آيات ديگر، تنها كافران و فاسقان را گمراه مي كند؛ يعني علت اصلي اين گمراهي خود آنها هستند و آنها خود زمينه را براي گمراهي فراهم مي سازند. به اين آيات توجه كنيد:
يضل به كثيرا ويهدي به كثيرا ومايضل به الا الفاسقين(بقره / 26).
كذلك يضل اللّه الكافرين(غافر / 74).
فلّما زاغوا ازاغ اللّه قلوبهم واللّه لايهدي القوم الفاسقين(صف / 5).
ويضل اللّه الظالمين(ابراهيم / 27).
بنا بر اين، و با توجه به اين گروه از آيات، و مطابق با مباني كلامي شيعه لازم است كه دو آيه گذشته و مانند آنها به گونه اي ترجمه شوند كه گمراه ساختن مردم به خداوند نسبت داده نشود. مي توان با توضيحي در ميان دو پرانتز اين مشكل را حل كرد.

صفات خبري و تجسيم و تشبيه

در قرآن كريم صفاتي براي خدا اثبات شده است كه اگر آنها را به معناي ظاهري خود بگيريم دچار نوعي تجسيم و تشبيه خواهيم شد، مانند اثبات دست و صورت و چشم و نشستن بر كرسي و نظاير آنها، كه در اصطلاح كلامي به اين گونه صفات، صفات خبري گفته مي شود، در مقابل صفاتي مانند علم و قدرت و حيات كه صفات ذاتي هستند.
اهل حديث و حشويه و اشاعره و اهل سنت الفاظ اين آيات را به ظاهر آنها حمل كرده و براي فرار از محذور تجسيم و تشبيه گفته اند: آنها را به خدا نسبت مي دهيم و از كيفيت آن بي خبريم و اين همان (بلكفه) است كه به معناي «بلا كيف» مي باشد و در كتب آنها آمده است.12
ابوالحسن اشعري استواي بر عرش را به ظاهر خود معني كرده و متذكر مي شود كه خداوند در عالم بالاست، همان جا كه عرش او در آن جا قرار دارد.13
اين عقيده با اساس توحيد اسلامي تناسب ندارد و از نظر اعتقادات شيعي نمي توان لوازم جسم و ماده را به خدا نسبت داد. لذا بايد در ترجمه اين گونه آيات كاملاً هوشيار بود و اگر تعبير آيه به گونه اي است كه معادل فارسي آن را مي توان كنايه از يك معناي درست گرفت، ترجمه آن آيه به معناي ظاهري اشكالي ندارد، مانند: يد اللّه فوق ايديهم (فتح / 10) كه ترجمه: «دست خدا بالاي دست هاي آنها ست» عيبي ندارد؛ چون اين تعبير در فارسي هم كنايه از قدرت است. ولي اگر چنين معادل فارسي پيدا نشد بايد به گونه اي ترجمه شود كه بد آموز و گمراه كننده نباشد، مانند آيات مربوط به استواي بر عرش كه بايد آنها را به استيلا و تسلط بر عرش ترجمه كرد.

احباط و موازنه و تكفير

آيا اعمال نيك و اعمال بد، در يكديگر تأثير متقابل دارند؟ يعني به ميزاني كه انسان كار بد مي كند، از كارهاي نيك او كاسته مي شود و بالعكس و يا هر عمل خوب و بدي حساب مخصوص خودش را دارد؟ معتزله شق اول را گرفته اند كه به آن «احباط و تكفير» گفته مي شود. به عقيده آنها انسان وقتي كار بدي مي كند و مرتكب معصيت مي شود اعمال نيك او به كلي از بين مي رود(احباط) و يا به مقدار همان كار بد از اعمال نيك او كاسته مي شود(موازنه).14 ولي شيعه و اشاعره از اهل سنت، احباط و موازنه را قبول ندارند و معتقدند كه هر كاري حساب خاص خودش را دارد و تأثيري در كار متقابل نمي كند.15
در قرآن كريم آيات متعددي وجود دارد كه در آنها از احباط سخن به ميان آمده و ظاهر در عقيده معتزله است. ولي اگر در مجموع آياتي كه مربوط به حبط عمل است دقت كنيم، خواهيم ديد كه همه آنها مربوط به كفار و مشركان است و احباط در باره مشركان و كافران را شيعه و اشاعره هم قبول دارند، بحث بر سر حبط عمل مسلمانان است. تنها يك آيه در قرآن مجيد آمده كه در آن سخن از حبط عمل است و در عين حال آيه خطاب به مؤمنان است و آن آيه اين است:
يا ايها الذين آمنوا لاترفعوا اصواتكم فوق صوت النبي ولاتجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض ان تحبط اعمالكم و انتم لاتشعرون (حجرات / 2)
در اين آيه بلند كردن صدا در مقابل پيامبر موجب حبط عمل دانسته شده است. مفسران، اين آيه را چنين توجيه كرده اند كه بلند كردن صدا در مقابل پيامبر و درشت گويي با او، اهانت به پيامبر و استخفاف اوست كه اگر تكرار شود به مرحله انكار نبوت مي رسد. و بعضي گفته اند كه منظور از حبط در اين جا، از بين رفتن ثواب ملاقات با پيامبر است.16
با توجه به مطالبي كه گفته شد، لازم است آيات مربوط به حبط عمل طوري ترجمه شود كه به روشني دلالت كند كه مربوط به كفار و مشركان است.

خلود در جهنم

يكي از مسائل مهم كلامي همين مسأله است. معتزله معتقد است كه مرتكبين گناه كبيره در صورتي كه بدون توبه از دنيا بروند براي هميشه در جهنم خواهند بود و آنها خلود در عذاب دارند و به خاطر همين عقيده به معتزله «وعيديه» هم گفته مي شود. در مقابل آنها شيعه و اشاعره از اهل سنت، بر اين باورند كه تنها كافران و مشركان خلود در جهنم دارند و گنهكاران از اهل ايمان اگر هم وارد جهنم شوند، بالاخره اميد نجات و عفو براي آنها وجود دارد و خداوند تنها گناه شرك را عفو نمي كند.17
حال با توجه به اين مبناي كلامي، بايد در ترجمه آياتي كه به مرتكب كبيره وعده خلود در جهنم داده شده است دقت شود. به عنوان نمونه:
بلي من كسب سيئة واحاطت به خطيئته فأولئك اصحاب النار هم فيها خالدون(بقره / 81).
در اين آيه در مقابل «سيئه» و «خطيئه» كه به معناي معصيت است وعده خلود در جهنم داده شده و مفسران شيعه و اهل سنت با توجه به آن مبناي كلامي كه گفته شد، منظور از اين دو كلمه را شرك مي دانند. البته در خود آيه هم قرينه اي براي آن وجود دارد و آن، تعبير «احاطه» است كه با كفر و شرك تناسب دارد. در مورد اين آيه هر چند كه داخل پرانتز باشد لازم است اين توضيح داده شود كه منظور شرك است.

رؤيت خداوند

اختلاف درباره رؤيت خداوند ميان شيعه و معتزله از يك سو، و اشاعره و اهل حديث و حشويه از سوي ديگر است. شيعه و معتزله با توجه به دلايل عقلي و نقلي كه اقامه مي كنند معتقدند كه رؤيت خداوند نه در دنيا امكان دارد و نه در آخرت؛ ولي بقيه عقيده دارند كه خداوند را با همين چشم ظاهري در قيامت مي توان ديد. ابوالحسن اشعري مي گويد: ما معتقديم كه خداوند در آخرت با اين چشم ها ديده مي شود و همان گونه كه ماه در حالت بدر ديده مي شود، مؤمنان او را خواهند ديد.18 و نظير آن را در دو كتاب ديگرش نيز آورده است.19
حال مي گوييم با توجه به باور داشت شيعه در مورد عدم امكان رؤيت و اين كه ائمه شيعه به شدت امكان رؤيت خداوند را نفي كرده اند،20 مي بايد در ترجمه آياتي كه به ظاهر به رؤيت خداوند قابل ترجمه است، دقت كافي به عمل آيد و به گونه اي ترجمه شود كه از مبناي اعتقادي شيعه خارج نگردد، مانند اين آيات:
وجوه يومئذ ناضرة الي ربها ناظرة(قيامت / 22ـ23).
الذين يظنون انهم ملاقوا ربّهم(بقره / 46).
اين بود نمونه هايي از مواردي كه ميان فِرَق اسلامي اختلاف عقيدتي وجود دارد. و چون آيات قرآني را هر كسي مطابق با عقيده خود تفسير و توجيه كرده است، در ترجمه قرآن به زبان هاي ديگر، لازم است كه مبناي كلامي شيعه و باورداشت هاي مسلّم اهل بيت مورد توجه و دقت قرار گيرد

پي نوشت ها:

1- نهج البلاغه، نامه 77.
2- رجوع شود به: قاضي عبدالجبار، المغني في ابواب التوحيد و العدل، ج 15، ص 302.
3- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 12.
4- تفتازاني، شرح المقاصد، ج 2، ص 194.
5- علامه حلي، كشف المراد، ص 349.
6- اسفرايني، التبصير في الدين، ص 97.
7- شهرستاني، الملل والنحل، ج 2، ص 115.
8- بغدادي، الفرق بين الفرق، ص 115.
9- علامه حلي، كشف المراد، ص 426. شهيد ثاني، حقايق الايمان، ص 13 و ايجي، المواقف، ص 389.
10- در اين باره رجوع شود به: سيري در علوم قرآن، ص 342. از اين نگارنده.
11- رجوع شود به: فاضل مقداد، ارشاد الطالبين، ص 263.
12- رجوع شود به: ابن خزيمه، التوحيد واثبات صفات الرب، ص 56 به بعد، و ابن حنبل، السنة، ص 19 به بعد.
13- اشعري، الابانة عن اصول الديانة، ص 85.
14- قاضي عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص 626.
15- جرجاني، شرح المواقف، ج 8، ص 209 و تفتازاني، شرح المقاصد، ج 5، ص 151 و علامه حلي، كشف المراد، ص 413.
16- براي تفصيل بيشتر درباره احباط و تكفير، رجوع شود به: سيري در علوم قرآن، ص 346، اثر نگارنده.
17- تفسير فخر رازي، ج 3، ص 144.
18- الا بانة عن اصول الديانة، ص 2.
19- اللمع، ص 61، و مقالات الاسلاميين، ج 2، ص 322.
20- در اين باره رجوع شود به: اصول كافي، ج 1، باب ابطال الرؤية، و توحيد صدوق، ص 121.

مقالات مشابه

بافت موقعیت و نقش آن در ترجمه‌ قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهعلی مطوری, هدیه مسعودی ‌صدر

تحلیل فرانقش بینافردی در نص و نقش آن در ترجمه قرآن

نام نشریهمطالعات ترجمه قرآن و حدیث

نام نویسندهحسین بازوبندی, رضا مرادصحرایی

واكاوي اصول علمي ترجمه و تاثير آن در ترجمه هاي قرآن

نام نشریهپژوهش ديني

نام نویسندهحمید جلیلیان, مریم غضنفری, زهرا شیخی